سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لحظه های تنهایی من

شعری از سید علی صالحی

    نظر

میل مرگ عجیبی درمن است

مثل شباهت سین به اصوات سادگی

مثل شباهت زندگی به نون والقلم والکاف

مثل شباهت عشق به حرف شین به حرف قاف یابازی واژه بامعنا

چه میدانم هرچه هست همین است

ازهمه گریزانم

دیگر برای هیچکس آواز نخواهم خواند....شب خوش


افسانه آه

دیشب وقتی داشتم رانندگی میکردم تو خلوت خیابان،پرجرأت تر از همیشه پامو رو پدال  فشار داده بودم یه آه کشیدم یه آه که نمیدونم از کجای دلم یهو سر درآورد بنظرم از اون ته ته ها بود

بعد یهوفکر کردم کاش الآن آه به شکل یه آدم تجسم پیدامیکردمیدونم ابتکار خودم نبود قبلن تهمینه میلانی فیلمشو ساخته وقبلتر صمد بهرنگی عزیز دادستانشو نوشته

اسم صمد که میادیا بهتر بگم فکر صمد که میاد احترام فوق العاده ای رو در من بر می انگیزه صمد کسی بود که وقتی من غرق ادبیات فانتزی بودم دنیایی رو به من نشان داد

پر از حقیقت وتلخی،پراز واقعیت،بی پرده وصریح بدون رنگ ولعاب، داستان هایش را خواندم وخواب شبای بچگیم  آشفته شده بودتمام آن شبها کابوس دست های یخ زده  پسرک لبو فروش رؤیای داستان های طلایی رواز سرم ربوده بود وآرزویی جز گرم شدن پسرک لبو فروش نداشتم

داشتم میگفتم از افسانه آه و اینکه اگه الان ظاهر بشه چی ازش میخواستم ؟چه آرزویی داشتم؟یه عالمه آرزوی ریز ودرشت ،آرزوهای بزرگ آرزوهایی خیلی خیلی گنده آرزوهایی که دیگربوی کابوس های کودکانه رانمیدهد ،آرزوهایی از جنس پول ،موقعیت و و و دلم تنگ شده برای دلتنگی های کودکانه،من این آدم را که در فکرم زندگی میکند نمیشناسم

به چهار رسیده بودم سرعتم راکم کردم راهنما زدم ودور زدم


جودی آبوت

حس میکنم  ودی آبوت هستم رویای جودی آبوت قشنگترین رویای نوجوانی من بود برام جالب بود که یهوازجای کسل کننده بیافتی تو یه دنیای رنگی درست مثه جودی و اون دانشکده باحال که هیچ شباهتی به دانشگاه های بی روح ما ندارهحالا چرا میگم حس میکنم جودی آبوت هستم خوب گفتنش یه کم سخت و باور نکردنیه من تازه با اینترنت آشنا شده ام تازه با این دنیای شگفت انگیز آشنا شده ام نمیدونم چه در وجودم بود که نمیذاشت وارد این دنیای جذاب بشم بیشتر دوست داشتم درتنهایی کنج اتاقم با نوشته وکتاب های محدودم سر کنم حالا یهو آمدم تو یه دنیای شلوغ مهیج بدون اینکه خلوتم بهم بخوره حالا شبا تا دیر وقت وبلاگردی میکنم بادنیای درونی آدما

آشنا میشم برام جالبه این همه آدم از تنهایی خودشون حرف میزنند از تجربیات دردها وشادی هایشان برام جالبه که فقط با یه دکمه هل داده میشی تو اینهمه شادی غم عشق تجربه هیجان ویه عالمه چیزای نو ....................

 


جودی آبوت

حس میکنم  ودی آبوت هستم رویای جودی آبوت قشنگترین رویای نوجوانی من بود برام جالب بود که یهوازجای کسل کننده بیافتی تو یه دنیای رنگی درست مثه جودی و اون دانشکده باحال که هیچ شباهتی به دانشگاه های بی روح ما ندارهحالا چرا میگم حس میکنم جودی آبوت هستم خوب گفتنش یه کم سخت و باور نکردنیه من تازه با اینترنت آشنا شده ام تازه با این دنیای شگفت انگیز آشنا شده ام نمیدونم چه در وجودم بود که نمیذاشت وارد این دنیای جذاب بشم بیشتر دوست داشتم درتنهایی کنج اتاقم با نوشته وکتاب های محدودم سر کنم حالا یهو آمدم تو یه دنیای شلوغ مهیج بدون اینکه خلوتم بهم بخوره حالا شبا تا دیر وقت وبلاگردی میکنم بادنیای درونی آدما

آشنا میشم برام جالبه این همه آدم از تنهایی خودشون حرف میزنند از تجربیات دردها وشادی هایشان برام جالبه که فقط با یه دکمه هل داده میشی تو اینهمه شادی غم عشق تجربه هیجان ویه عالمه چیزای نو ....................